داستان سینه سیاه

داستان مامان دختر همسایمون رو براتون گفتم یا نه؟؟؟


داستان مامان اون همون داستان من و داستان مامان من و داستان خاله و بقیست


اول داستان داغ اونا رو بگم بعدش تو هم فکر منو بکن شاید درست بگم


خوب بریم سر اصل داستان


داستان  آدمایی که فکر میکنن اگه خوب باشن همیشه خوبن و اگه بد باشن همیشه بد


داستان سینه های سیاه سیاه یا سینه های سفید سفید


ولی اصلا این طور نیست


آدما میتونن عوض بشن


داستان شهوت منو تو هم جالبه شاید باعث شده باشه داستان های بد خونده باشیم خیلی عکسای بد دیده باشیم(اینا فقط در این زمینست که من بهش گیر دادم بقیه زمینه ها رو بقیه گیر بدن) ولی اینا شاید دلیل بر بد بودن ما در گذشته بشه ولی اصلا دلیل بر ادامه راه نیست البته ادامه بیراهه نه ادامه راه


 


آدمایی هم که خو ب بودن اگه خوب بمونن خوبه!!!!!ولی اگه اونا هم حواسشون نباشه از من وتو هم بدتر میشن


(البته این که بشه آدما رو بد وخوب کرد خودش کلی جای بحث داره)


حال من وتو یی که داستان بد و عکس بد و فیلم ناجور دیدیم(واحتمتلا بعدش کارای دیگه هم کردیم)اگه بخواییم می تونیم عوض بشیم


توبه همیشه ممکنه،همیشه،همیشه،همیشه


تا دیر نشده یه کاری بکنیم


فکر نمیکنید به اندازه کافی گناه کرده باشیم


صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را


خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی


تو هم فکر منو بکن شاید درست بگم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد